سكوت2012 بهترین وبلاگ عمومی از شما،با شما،براي شما(همه چيز براي همه كس) |
|||
سه شنبه 24 اسفند 1389برچسب:زندگینامه,حکایت,آیا میدانید,باورنکردنیها,دانستنیها,داستانهای عاشقانه,داستانهای عبرت آموز,داستانهای جالب,داستانهای غم انگیز,شعر عاشقانه,شعر عارفانه,شعر پندآموز,شعرهای زیبا,, :: 10:47 :: نويسنده : علیرضا
لوکاس راهب به همراه شاگردش از دهی میگذشت . پیرمردی از او پرسید : ای قدیس ، چگونه به خدا برسم ؟ لوکاس پاسخ داد : خوش بگذران و با شادی ات خدا را نیایش کن .و به راه خود ادامه دادند . کمی بعد به مرد جوانی برخوردند . مرد جوان پرسید : چه کنم تا به خدا برسم ؟ لوکاس گفت : زیاد خوش گذرانی نکن . وقتی جوان رفت ، شاگرد از استاد پرسید : بالخره معلوم نشد که باید خوش بگذرانیم یا نه :لوکاس پاسخ داد : (سیر و سلوک روحانی مثل گذشتن از یک پل بدون نرده است که روی یک دره کشیده شده باشد . اگر کسی بیش از حد به سمت راست کشیده شده باشد می گویم به طرف چپ برود و اگر بیش از حد به طرف چپ گرایش داشته باشد ، می گویم به سمت راست برود . این باعث می شود از راه منحرف نشویم و در دره سقوط نکنیم .) ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
![]() نويسندگان |
|||
![]() |